میرزا محمد کاظمینی

عصام ابن مطلقِ شامی می گوید :

روزی وارد مدینه شدم و چشمم به چهره ی چون ماه حسین بن علی (ع) افتاد . صورت پاکیزه و با شکوه او مرا به حسادت واداشت و حسد هم سبب شد که بغض و دشمنی خود را که از پدرم به ارث برده بودم آشکار کنم . این شد که به او نزدیک شدم و از سر تحقیر و توهین گفتم : « ای پسر ابو تراب !»

 

امام فرمود : « بلی »

 

هرچه توانستم به او و پدرش ناسزا گفتم و او با سکوت و وقار به من گوش سپرد . وقتی ساکت شدم ، با عطوفت ومهربانی به من نگاه کرد و گفت : « اَعوُذُ بِاللهِ مِنَ الشیطانِ الرَّجیم  بِسم اللهِ الرّحمان الرَّحیم ، خُذِ العَفوَ وَأمُر بِالمَعروفِ وَ اَعرِض عَنِ الجاهِلین » و سپس فرمود : « با من آهسته و آرام سخن بگوی و کار را بر خود و من آسان گردان و از پروردگار تبارک و تعالی طلب آمرزش کن » و آنگاه اضافه کرد : اگر از ما طلب یاری کنی ، تو را یاری خواهیم کرد و اگر چیزی بخواهی ، دریغ نخواهیم کرد .

 

من از گفته های نادرست و حرفهای پریشان خود پشیمان شدم و آن بزرگوار با هوشیاری پی به پشیمانی ام برد از این رو گفت : « آنچه را که یوسف به برادران خطا کار خویش فرمود ، من نیز می گویم : سر زنش و ملامتی بر شما نیست . خداوند شما را بیامرزد که او مهربانترین مهربانان است

 

از این اخلاق شریف حضرت در مقابل آن همه جسارت و ناسزا ، چنان زمین بر من تنگ شد که آرزو می کردم دهان بگشاید و مرا ببلعد . ناچار خاموش و آرام از مجلس حضرت بیرون زدم . اینک در دنیا شخصی در نظر من دوست داشتنی تر از حضرت حسین (ع) و پدرش علی ابن ابیطالب (ع) نیست .

 

نکته

 

عالم همه قطره و دریاست حسین

 

خوبان همه بنده و مولاست حسین

 

ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش

از بس که کرم دارد و آقاست حسین

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا