عصام ابن مطلقِ شامی می گوید :
روزی وارد مدینه شدم و چشمم به چهره ی چون ماه حسین بن علی (ع) افتاد . صورت پاکیزه و با شکوه او مرا به حسادت واداشت و حسد هم سبب شد که بغض و دشمنی خود را که از پدرم به ارث برده بودم آشکار کنم . این شد که به او نزدیک شدم و از سر تحقیر و توهین گفتم : « ای پسر ابو تراب !»
امام فرمود : « بلی »
هرچه توانستم به او و پدرش ناسزا گفتم و او با سکوت و وقار به من گوش سپرد . وقتی ساکت شدم ، با عطوفت ومهربانی به من نگاه کرد و گفت : « اَعوُذُ بِاللهِ مِنَ الشیطانِ الرَّجیم بِسم اللهِ الرّحمان الرَّحیم ، خُذِ العَفوَ وَأمُر بِالمَعروفِ وَ اَعرِض عَنِ الجاهِلین » و سپس فرمود : « با من آهسته و آرام سخن بگوی و کار را بر خود و من آسان گردان و از پروردگار تبارک و تعالی طلب آمرزش کن » و آنگاه اضافه کرد : اگر از ما طلب یاری کنی ، تو را یاری خواهیم کرد و اگر چیزی بخواهی ، دریغ نخواهیم کرد .
من از گفته های نادرست و حرفهای پریشان خود پشیمان شدم و آن بزرگوار با هوشیاری پی به پشیمانی ام برد از این رو گفت : « آنچه را که یوسف به برادران خطا کار خویش فرمود ، من نیز می گویم : سر زنش و ملامتی بر شما نیست . خداوند شما را بیامرزد که او مهربانترین مهربانان است .»
از این اخلاق شریف حضرت در مقابل آن همه جسارت و ناسزا ، چنان زمین بر من تنگ شد که آرزو می کردم دهان بگشاید و مرا ببلعد . ناچار خاموش و آرام از مجلس حضرت بیرون زدم . اینک در دنیا شخصی در نظر من دوست داشتنی تر از حضرت حسین (ع) و پدرش علی ابن ابیطالب (ع) نیست .
نکته
عالم همه قطره و دریاست حسین
خوبان همه بنده و مولاست حسین
ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش
از بس که کرم دارد و آقاست حسین
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
سهشنبه 12,نوامبر,2024